loading...
♥♥بگو سیب ☂عاشقانه ♥♥
اقتدار بازدید : 2 نظرات (0)



عجب وفایی داره این دلتنگی !


تنهاش که میذاری میری تو جمع و کلی می گی و می خندی


بعد که از همه جدا شدی از کنج تاریکی میاد بیرون


وایمیسته بغل دستت و دست گرمشو میذاره رو شونت


برمیگرده در گوشت میگه : خوبی رفیق ؟ بازم خودمم و خودت !

 

 

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

 

دلتنگی


عین آتش زیر خاکستر است


گاهی فکر می کنی تمام شده


اما یک دفعه همه ات را آتش می زند

 

 

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

 

در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد


در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است


همیشه دلتنگ توام


 

ای کاش که از حال دل من خبرت بود


ای کاش دمی ار سر کویم گذرت بود


من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز


ای کاش که کاشانه من زیر پرت بود


http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


دلتنگی پیچیده نیست...


یک دل.. یک آسمان... یک بغض..


و آرزوهای ترک خورده...!


به همین سادگی....

 

 

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

 

برای بعضـــی دردهـا


نــه میتوان گریــــــه کَــرد نـه میتوان فریــــــاد زد


برای بعضـــی دردها


فقـــط میتوان نگــــاه کَرد و بی صـــــدا شکست


مثل درد دل تنگی..........

 

 

 

دلتنگ تو امروز شدم تا فردا


فردا شدو باز هم تو گفتی فردا


امروز دلم مانده و یک دنیا حرف


یک هیچ به نفع دل تو تا فردا


http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

 

لطفا هی نپرس دلتنگی چه معنی دارد ؟


دلتنگی معنی ندارد ...


درد دارد

 

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


خورشید مردّد است کمرنگ شده


هر چیز که دست می زنم سنگ شده


انگار که حال و روز دنیا خوش نیست


شاید که دلت برای من تنگ شده



 

درباره ما
Profile Pic
خدایا،می دانم خالی از تقصیر نیستم... اما می خواهم از اینکه مرا در همه حال دوست می داری تشکر کنم...! .................. دوستان برای تبادل لینک اول مرا بانام بگو سیب لینک کنید بعد نظر بزارید باچه نامی لینکتان کنم (`'•.¸ (`'•.¸*¤¤¤¤*¸.•'´) ¸.•'´) ♥ ♥well come to my blog♥ ♥ (¸.•'´ (¸.•'´*¤¤¤¤*`'•.¸) `'•.¸) ✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿ ┊   ┊┊   ┊┊ ✿ ┊   ┊┊  ✿✿ ┊   ┊┊ ┊   ✿✿ ┊ ❤ ♥ ♥ ♥ .................. باور کن این متن لبخند رو لبات میاره،روزتو میسازه♥♥♥♥ هرشب قبل از خواب کسی به تو فکر میکنه♥♥♥♥ حداقل 15نفر تو این دنیا هستن که عاشقتن♥♥♥♥ تنها دلیل واسه وقتی که کسی ازت متنفره اینه که اونا میخوان مثل تو باشن♥♥♥♥ تو این دنیا حداقل دو نفر هستند که برات میمرن♥♥♥♥ تو برای یک کس به اندازه ی دنیا ارزش داری♥♥♥♥ کسی که حتی نمیدونی وجود داره عاشقته♥♥♥♥ موقعی که همیشه بزرگترین اشتباه رو میکنی ی چیز خوب از توش درمیاد♥♥♥♥ همیشه پیروزی هاتو یادت باشه♥♥♥♥ حرف های بد دیگران رو فراموش کن♥♥♥♥ پس اگه عاشق دوستاتی اینو براشون بفرست،از جمله کسی که اینو برات فرستاده♥♥♥♥ امشب...نیمه شب...عشق واقعیت میفهمه دوست داره..!!♥♥♥♥ ی چیز خوب برات تا ساعت 12شب اتفاق میفته وساعت 4 بعد از ظهر فردا میتونی هرجا باشی... واسه بزرگترین شک زندگیت آماده باشی...♥♥♥♥ اینو واسه 15 نفر تو15 دقیقه بفرست...♥♥♥♥ روز یکیو بساز..کمک کن رو صورت کسی لبخند بیاد...به یکی کمک کن..♥♥♥♥ یادت باشه خیلیا دوست دارن... دوست...♥♥♥♥ اینو واسه همه دوستات حتی اگه من یکی از اونام بفرست...♥♥♥♥ اگه 4 تا پس بگیری خیلیا دوست دارن... اگه 7تا پس بگیری خیلیا واقعا عاااااشقتن♥♥♥♥ ................... چیزی را گم کرده ام شاید هم کسی را... و یا... شاید خودم را... هر چه هست تو نیستی! تو تنها جزئی از زندگی منی که هیچ وقت گمش نمی کنم... آرامشم را گم کرده ام... سکوتم، و اعتمادم... حس با هم بودن را دیگر حس نمی کنم! اعتماد داشتن را نمی فهمم! آرامشم را نمی یابم... باید همین حوالی باشد آرامشم را می گویم! شاید من زیاد دنبالش نگشته ام! صندوقچه ی قدیمی مادر بزرگ را هم خوب زیر و رو کرده ام اما نیست! نه اینکه از اول نبوده ها! الان نیست... بودنش را خوب یادم هست! و حتی رفتنش را... شاید چون پشتش آب نریختم بازنگشته... آرامشم را می گویم! شاید چون قدرش را نمی دانستم نمی آید... چقدر جایش در زندگی ام خالیست... زیاد که می گردم، خودم را هم گم می کنم! کاش تو می آمدی از دور برای کمک! اینجا همه چیز بهم ریخته و من لابه لای همه ی گم شده هایم گم شده ام...! ........................ پاییز که می شود انگار از همیشه عاشق ترم در تمام طول پاییز نمناکی شب ها را با تمام منفذهای پوستم لمس می کنم وچشمانم همه جا نقش دیدگان تورا جستجو می کند پاییز که می شود همراه برگها رنگ عوض می کنم زردو نارنجی می شوم و با باد تا افقی که چشمانت درآن درخشیدن گرفت پیش می روم و مقابلت به رقص درمی آیم تا آن جا که باور کنی تمام روزهایی که از پاییز گذشته تا به امروز همواره عاشقت بوده ام پاییز که می شود بی قراری هایم را در باغچه کوچکی می کارم و آرام آرام قطره های باران را که روزهاست در دامنم جمع کردم به باغچه می نوشانم میدانم تا آخر پاییز تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد داد و با اولین برف زمستان به بار خواهد نشست پاییز که می شود بی آنکه بدانم چرا بیشتر از همیشه دوستت دارم و بی آنکه بدانی چرا دلم بهانه ات را می گیرد وپاییز امسال.... عشق جنس دیگری دارد و معشوق خواستنی تر است... کاش می دانستی! ......................... ..خسته ام .. از این همه تلاش .. از این همه جنگیدن برای زندگی کردن .. برای خوب زندگی کردن .. ساده زندگی کردن .. برای بودن .. برای خوب بودن .. احساس آدمی رو دارم که توی آتیشه .. اگه بمونه توی آتیش میسوزه .. اما دیگه توان فرار کردن از آتیش رو هم نداره .. انگار این زندگی و این دنیا اصلا قصد نداره روی خوبش رو هم به من نشون بده .. یا این زندگی داره خیلی به من سخت میگیره .. یا من خیلی سخت گرفتم این زندگی رو .. هر چی که هست .. از وقتی یادم میاد ..دارم تلاش میکنم برای رام کردن زندگی .. دارم میجنگم .. خسته شدم از این همه جنگ .. دلم یه آرامش همیشگی میخواد .. یه خواب ابدی ............................ ﺩﻟﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﭼﯿﺴﺖ ؟! ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﺲ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺯﺩﺩ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﭘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﺒﺮﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﻧﻢ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﮔﻼﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ... ............................... خــوب ِ مــن ، همین جا درون شعرهایم بمان تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛ من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم ........................ دلتنگم نه برای کسی از بی کسی... خسته ام نه از تکاپو از در به دری... نه دوستی، نه یادی، نه خاطره ی شیرینی! تنهایم تنهاتر از آن سنگ کنار جاده اما مشتاقم، مشتاق دیدار آنکس که صادقانه یادم کند... ...................... سخت ترین دو راهی، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است. گاهی کامل فراموش می کنی و بعد می بینی که باید منتظر می‌ماندی و گاهی آنقدر منتظر می مانی تا وقتی که می فهمی زودتر از این‌ها باید فراموش می کردی... ........................ اوج تنهایی وقتیه که همه دور و برت باشن اما نتونی با هیچ کدوم حرف بزنی و درد و دل کنی... ((دوره ای شده که حاضرم به جای پت باشم اما یه دوست واقعی مثل مت داشته باشم...)) ........................ اي كاش مي توانستم باران باشم تا تمام غمهاي دلت را بشويم ... اي كاش مي توانستم ابر باشم تا سايه باني از محبت برويت مي گسترانيدم ... اي كاش مي توانستم اشك باشم تا هر گاه كه آسمان چشمت ابري مي شد باريدن مي گرفت ... اي كاش مي توانستم خنده باشم تا روي لبانت بنشينم و غنچه بسته لبانت را بگشايم ... اي كاش مي توانستم يك پرنده باشم و پر مي گشودم و تا دور دست ها در كنار تو پرواز مي كردم ... و اي كاش سايه بودم تا نزديك ترين كس به تو مي شدم ... آري... اي كاش سايه بودم تا هميشه و همه جا همراه تو باشم ...!!!! ....................... اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمی ‌کنی حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمی‌ کنی دلتنگ‌تر میشم ولی نشنیده می‌ گیری من‌ و هنوز همه حال تو رو از من فقط می‌ پرسن‌ و با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت اصلاً نمی‌ خوام بشنوم که اشتبا گرفتمت داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود حقیقت‌ و میدونی و ازم دفاع نمی‌ کنی کنار تو می‌ میرم و تو اعتنا نمی‌ کنی مردم تو رو از چشم من امشب تماشا می‌ کنن فردا غریبه‌ها من‌و پیش تو پیدا می‌ کنن کاش اتفاقی رد بشی از کوچه‌ های دلخوری به روم نیارم که چقدر می‌ خوام که از پیشم نری هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم حتی واسه‌ ی رفتنت پیش همه محکوم شدم .................... رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن .............................. یارب تو او را همچو من بر غم گرفتارش مکن در شهر غربت ای خدا هرگز تو ازارش مکن هر چند او از رفتنش چشمان من گریان نمود لیک ای خدای مهربان از غصه پر بارش مکن . . . /////////////////////////// احساس سوختن به تماشا نمی شود آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم . . . ................. چه صدائيست که پيچيده در اين جنگل مرگ ؟ چه کسي تيشه بر اين شاخه ي افتاده زمين مي کوبد؟ اين تبر مال تو نيست؟ دستها آن تو نيست ؟ تو چه محکم و چه کاري و چه با عشق و علاقه ! به من شاخه ي افتاده ي خشکيده تبر مي کوبي! آي آرام بزن مي شکند عمق سکوت ! واي آرام بزن تا نکنم آه تو را جمع کن هر چه شکستي دل من ! هيزم خوبي شد آتشي بردل من زن که ببيني عشق هم مي سوزد ! خوب هم مي سوزد . . . .................. غربت من هر چي که هست از با تو بودن بهتره آخر خط زندگي اين نفساي آخره وقتي دارم با هر نفس از اين زمونه سير مي شم وقتي با يه زخم زبون از اين و اون دلگير ميشم اين آخر راهه ديگه بايد که تنها بميرم تنها تو اوج بي کسي تو غربت آروم بگيرم بايد برم بايد برم بايد که بي تو بپرم آخ که چه سنگين مي زنه اين نفساي آخرم سکوت من نشونه ي رضايتم نيست ميدوني گلايه هامو ميتوني از توي چشمام بخوني بگو آخه جرمم چيه که بايد اينجور بسوزم هيچي نگم داد نزنم لبامو روهم بدوزم در به در غزل فروش منم که گيتار ميزنم با هرنگاه به عکست انگار من خودمو دار مي زنم نفرين به عشق به عاشقي نفرين به بخت و سر نوشت به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت نفرين به من نفرين به تو نفرين به عشق من و تو به ساده بودن من و به اون دل سياه تو نفرين به عشق به عاشقي نفرين به بخت و سر نوشت به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت نفرين به من نفرين به تو نفرين به عشق من و تو به ساده بودن من و به اون دل سياه تو ..................... می زنم کبریت بر تنهایی ام تا بسوزد ریشۀ بی تابی ام می روم تا هر چه غم پارو کنم خانه ام را باز هم جارو کنم می روم تا موی خود شانه کنم خنده را مهمان این خانه کنم می روم تا پرده ها را وا کنم دوست دارم؛ دوست دارم عشق را معنا کنم شادی ام را رنگ آبی می زنم بوسه بر طعم گلابی می زنم می دوم خندان به سوی آینه باز می خندم؛ به روی آینه می زنم یک شاخه گل بر موی خود می نشینم باز بر زانوی خود می نشانم روی دستم یک کتاب تا بخوانم باز هم یک شعر ناب آری!آری! این منم این شاد و مست دوست دارم عاشقی را هرچه هست . . . ..................... زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایی است مثل رویای یکی کودک ناز زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه ی باز زندگی تک تک این ساعت هاست زندگی چرخش این عقربه هاست زندگی راز دل مادر من زندگی پینه ی دست پدر است زندگی مثل زمان در گذر است ....................... ...................... گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند.... می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند... غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار .... من اکنون صاحب دشتی قاصدکم! اما مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک می میرند؟ ..................... قاضی روی میز خم شد: خب دخترم؛ دلت می خواد با مادرت زندگی کنی یا پدرت؟ دخترک زیر چشمی به قاضی نگاه کرد. چشم گرداند چند لحظه به زن و مرد خیره ماند. قاضی از مرد و زن خواست که برای چند دقیقه دادگاه را ترک کنند. دخترک با نگاه، رفتن آنها را دنبال کرد تا در بسته شد. قاضی از جا بلند شد. رفت و روی صندلی کنار او نشست: خب؟! دخترک آه کشید: گیج شدم. قاضی خم شد و همان طور که موی اورا نوازش می کرد، پرسید: چرا؟ دخترک رو به او کرد: آخه سارا میگه خودمو نصف کنم. یه نصفه رو بدم به پدر نصفه ی دیگرو به مادر. این طوری هیچ کدوم تنها نمی مونن. مگه نه؟ ..................... عشقه من . . . اینروزها که هنوز نیستنت را به هوای دوباره داشتنت ثانیه شماری میکنم . . . ساکتم .حرف نمیزنم. نه که چیزی برای گفتن نباشد... نه .به این سکوت پیله کرده ام. نه که ندانم چه بگویم اینروزها از همیشه پر تر از حرفم . از همیشه بیشتر گفتنی دارم ولی من مانده ام و یک عالمه ناگفته های ناشنیده... میروم تا فراموشم کنی ... در فراموشی هم آغوشت میکنم تا طعم تلخ برخوردهای سردت یادم برود... ناگفته هایم را میگذارم گوشه ی دلم تا روزی که تو بیایی... روزی که باشی و بخواهی برایت حرف بزنم... تا اون موقع... هر وقت خورشید را بالای سرت دیدی بدان در غروبی دلگیر به تو می اندیشم ... به اینکه اگر کاری که عشق با من کرد با تو میکرد چند روز دوام میاوردی...؟؟؟؟ ................ باید عاشق باشی تا بفهمی! نگاه سرد یعنی چی! دست سرد یعنی چی! حرف سردیعنی چی! درمقابل دوستت دارم گفتنت سکوت سرد یعنی چی! باید عاشق باشی تا بفهمی گرمای نگاه وحرف ودستت وقتی به سرمای نگاه او برخورد میکند چگونه قلبت را اتش میزند .................... به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم... یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره. یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم. یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی عاشق نباشم می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه. تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه. توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه. می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی... می خوام تنها باشم لعنتی... ................... عشقه من . . . نگران نباش . . .حال من خوب است . . دیگر بزرگ شده ام . . دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شوم . . . آموخته ام . . . آموخته ام که این فاصله کوتاه بین لبخند و اشک نامش زندگیست . . . آموخته ام که دیگر دلم برای نبودنت تنگ نشود . . . راستی . . .دروغ گفتن را هم خوب یاد گرفته ام . . . حال من خوب است . . .خوبه. . . خوب .................... حرفت که می شود با خنده می گویم : یادش بخیر فراموشش کردم... اما نمیدانند هنوز هم وقتی کسی اشتباه تماس میگیرد... سست میشوم که نکند تو باشی ... .................. دلم تنگ شده برا روزایی که: شبا اس میدادی" مال خودمی " روزا بیست بار اس میدادی" دوست دارم " ولی قهر میکردم،قبل از اینکه بخوابی اس میدادی" آشتی نکردیمااااااا " " هنوز قهری " دلم تنگ شده لعنتی . . . ................ اینجا جاییست که برای ماندن در کنار کسی که دوستش داری . . .باید تن بدهی نه قلب . . . ..................... میدانی رفیق . . . از تنهایی دلگیر نباش . . . و هیچوقت آن را با کسی قسمت نکن . . . مردم ای شهر تن/ها داده اند تا تنها نمانند . . . ...................... دلم عجیب گرفته… دل‌گیرم از آدمک‌هایی که تنها سایه‌ای هستند از تمام آنی که می‌نمایند دل‌گیرم از نقاب‌هایی که بر چهره می‌کشند دل‌گیر از صورتک‌ها… ..................... در خاطرش جایی دارم... دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی جواب سلامم را هم نمی دهد دلم تنگ همان کسی است که وَقتی از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند دلم تنگ است...تنگ نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم ............................. چه کسی میگوید گرانی شده است . . . دوره ی ارزاتیست . . . دل ربودن ارزان . . .دل شکستن ارزان . . . دوستی ها ارزان . . .دشمنی ها ارزان . . .شرافتها ارزان . . . تن عریان ارزان . . . آبرو قیمت یک تکه ی نان . . . دروغ از همه چی ارزانتر . . قیمته عشق چقدر کم شده . . .کمتر از قیمت آب روان . . . و چه تخفیف بزرگی خورده قیمته هر انسان . . . .................... یه اتاقی باشه گرم گرم،روشن روشن کف اتاق سنگ باشه،سفید باشه تومنو بغل کنی که نترسم که سردم نشه ... که نلرزم جوری که تو تکیه دادی به دیوار پاهاتم دراز کردی منم اومدم نشستم جلوت و به تو تکیه دادم باپاهات محکم منو گرفتی دوتادستاتم دورم حلقه کردی بهت میگم چشاتو میبندی؟ می گی آره بعدچشاتو میبندی بت میگم قصه میگی برام؟ تو گوشم می گی آره بعد شروع می کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن یه عالمه قصه ی طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمیشه می دونی میخوام رگ بزنم،رگ خودمو ... مچ دست چپمو یک حرکت سریع ... یه ضربه ی عمیق بلدی که؟! ولی تو که نمی دونی میخوام رگمو بزنم تو چشاتو بستی نمی دونی ... من تیغ رو از جیبم در میارم نمی بینی که سریع می برم خون فواره میزنه،روی سنگای سفید نمی بینی که دستم میسوزه لبم رو گاز می گیرم که نگم آخ که چشاتو باز نکنی و نبینی منو تو داری قصه می گی ... دستم رو میزارم رو زانوم خون میاد از دستم می ریزه رو زانوم واززانوم می ریزه رو سنگا قشنگه مسیرحرکتش حیف که چشات بسته س،نمیتونی ببینی تو بغلم کردی ... می بینی که سرد شدم محکم تر بغلم میکنی که گرم شم می بینی نامنظم نفس می کشم می گی آخـــــی دوباره نفسش گرفته می بینی ... هرچی محکم تر بغلم میکنی،سردتر میشم میبینی ... دیگه نفس نمی کشم چشاتو باز می کنی می بینی که ... مــــــــــــــــــــردم می دونی؟ من می ترسیدم خودمو بکشم ازسرد شدنم ،از خون دیدنم،از تنهایی مردنم ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود آروم گریه کن دیگه ... من که دیگه نیستم چشاتو بوس کنم و بگم خوشگل شدیا بعدش تو هونجوری وسط گریه هات بخندی گریه نکن دیگه! خب؟ می شکنه دلم دل و روح نازکمو نشکون خب؟ ***********  
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 65